.:. پســـر شمــالـــــی .:.

پسر شمالی موج فریاد خزر است.

.:. پســـر شمــالـــــی .:.

پسر شمالی موج فریاد خزر است.

نیچه و آغاز بعثت زرتشت

نیچه Nietzche ، فیلسوف و شاعر آلمانی این صحنه را چه خوش سروده است. پس از ده سال انزوا در غاری واقع در کوهستان، چون به دانش و دریافت و نور و روشنایی رسید، خطاب به خورشید گفت:

ای اختر بزرگ؛ اگر بر آنها که نور نثار می کنی،

نمی تابیدی، خوشبختی تو کجا بود؟

ده سال است که تو اوج گرفته و بر غار من تابیده ای.

اگر به خاطر من و عقاب من و مار من نبود،

تو تاکنون از نور خود و از این کوره راه به تنگ آمده بودی.

ولی هر بامداد ما انتظار قدوم تو را داشتیم و از نور تو تا

آخرین حد استفاده نموده و بر تو درود می فرستادیم.

فغان که من از دانش خویش به تنگ آمده ام، و چون

زنبور عسلی که بیش از حد عسل گرد آورده باشد،

نیارمند آنم که دست هایی به سویم دراز شود

تا قسمتی از آن را بر آنان نثار کنم.

من آنچه گرد آورده ام، با رغبت تقدیم و

تقسیم خواهم نمود ...

زرتشت در مسیر بعثت ۳

در ادامه ی آنچه درباره ی  زرتشت و ره یافتهای او در انزوا او دریافت که بر جهان دو نیرو حکومت می کنند، یکی مثبت و خیر و نیکو و دیگری منفی و زشت، که اولی را سپنتامینو (spenta mainyu اندیشه و منش و روش مقدس و نیکو) و آن دیگری را انگره مینو (Angra mainyu اندیشه و منش و روش بد) نامید که همان اهریمن است. اما هنوز این آغازی بود برای تفکرات بعدی، و می اندیشید که چرا این دو نیرو در جهان پدید آمده اند و مردمان چه باید پیشه سازند تا از رنج و زشتی برهند و راه رستگاری چیست و کدام است؟ زمانهای بسیار نیز به این اندیشه بود و دریافتهایی بسیار می کرد. سرانجام زمان دعوت فرا رسید و او از کوه به زیر آمد و میان مردم رفت.