.:. پســـر شمــالـــــی .:.

پسر شمالی موج فریاد خزر است.

.:. پســـر شمــالـــــی .:.

پسر شمالی موج فریاد خزر است.

من در کجای جهان ایستاده ام

تا به حال از خود پرسیده اید که کجای جهان قرار گرفته اید؟ 

من بعد از گذشت سی و اندی سال از زندگی، این سوال را مجددا از خودم پرسیدم و همین باعث شد تغغیری بزرگ و شاید ترسناک در زندگی خودم بدهم. تا به حال شده در یک اتاق تاریک باشید و بترسید، اما از خروج از آن اتاق بیشتر بترسید؟ حال من این بود. انتهای اتاقی تاریک نشسته بودم و فکر می کردم چون در این انتها به ارامش رسیده ام، پس دنیا همین اتاق کوچکی است که در آن خزیده بودم.

بیدار شدم. تغییر بزرگتری در راه است و من باید محیا شوم. باید عزمم را جزم کنم. باید قدمهای محکمی بردارم. 

در سوگ تو

باران میبارد.باران تیرها که بر پیکر مظلومت فرو می آید. دشمن بسیار است که مقابلت سینه سپر کرده و فکر می کند از تو مسلمان تر است. اما فراموش کرده اند که پیامبر حتی با کفار هم چنین رفتار نمی کرد. تو دستهایت را به آسمان گرفته ای. تنها گناهت این بوده که آزاد مردی. حالا امروز سرت را به ضربت می شکافند.تنت را خونین رها می کنند. انگار نه انگار که در ازل یکی بوده ایم. رنگ سبز تو تا ابد باقی میماند.چرا که رنگ آزادگی است. دیگر نمی دانم اینجا کجاست.کربلا یا ایران.