.:. پســـر شمــالـــــی .:.

پسر شمالی موج فریاد خزر است.

.:. پســـر شمــالـــــی .:.

پسر شمالی موج فریاد خزر است.

من و تو

 خیلی گرم است. بیا و لطفی کن. مرا ها کن روی شیشه ی اتوبوس تا سرد شوم، قطره کنم، روی گونه هایت، غل بخورم، چکه کنم، روی لباست، بروم پایین، روی پوستت، سر بخورم تا تمام شوم.

◊ ◊ ◊ ◊ ◊ ◊ ◊ ◊ ◊ ◊ ◊ ◊ ◊ ◊ ◊

عزیزم، پوست تاول زده ام روی جاده سر می خورد و چرکهایش روی لباست می پاشد. تو خوابیده ای و نفسهات روی سینه ام راه می رود. نگاهت می کنم. چشمم می ترکد، پخش می شود روی صدای تو که می گویی یاشار.

دستم را روی چراغهای دوردست می کشم، اما روشناییشان را درک نمی کنم. برق چشمانم تنها انعکاس ماه صورت توست.

راستی عزیزم، یادت نرود وقتی بیدار شدی حتما لباست را بتکان.

◊ ◊ ◊ ◊ ◊ ◊ ◊ ◊ ◊ ◊ ◊ ◊ ◊ ◊ ◊

با تکانهای جاده روی تنم قلت می زنی و لبانت را در آستانه ی لبانم قرار می دهی. ولی من به شهری در دور دست خیره شده ام که آدمهایش نمی توانند حرف بزنند. آیا من هنوز برای بوسه ی عاشقی به بلوغ رسیده ام؟

دوباره صدایم می زنی، یاشار. گوشم خرد می شود روی لبانت، تر می شود، راه می رود، کنار صدایت، آرام می گیرد.  

من در رویای تو خوابیده ام . . . .

خاطرات سوخته

 آرام آرام محو می شوم در انتهای عمودی این شهر که وقتی خاطراتش را آتش می زدم، فکر نمی کردم روزی تمام خاطراتم را تک تک، درست در مقابلم خفه کند.

چیزی نیست فرو خوردن یک مشت اتفاق که سینه ات را گره زده. آرام بگذارشان کنار بقیه. همانجا که دفنشان کرد این روزگار مردانه.

وقتی کوچه ها اعتبار کلماتت را زیر سوال می برند، چه احتیاجی است که تو آدرس خیابان ها را بلد باشی.

چه فایده دارد اگر همه رودخانه ها به سمت دریا ها می روند و حتی یک قطره آب به خاطر یک ماهی به ساحل نمی پرد. حتی یک قطره آب در خلاف جهت آب حرکت نمی کند.

من می خواهم سنگ باشم. آنوقت :

اشکالی ندارد اگر دلم فقط به لگد های عابرانی خوش باشد که به سوی عادت می روند. اشکالی ندارد اگر رودخانه ها تکه هایم را بشویند و با خود ببرند. اشکالی ندارد اگر دستی با چکش و مغار بیفتد به جانم، مرا آن شکلی بکند که می خواهد.

که هرگز ناله های بی صدای سنگ را نمی شنویم که می گوید:

من جام جمم، ولی چو بشکستم هیچ.