] از دنیا به دنیا خواهد آمد؟
نمی داند.
«کلمه» لبهایش را می پوشاند. [
و سهم مرا از تو می گیرد. خود نمی داند که از کجا می آید و این ندانستن را تا بدانجا پیش می برد که حتی نتواند احساساتم را بیان کند. فکر می کنی برای بیان تو چند کلمه دارم؟
نه، دقیقه ها تنهایی ام را دروغ نمی گویند وقتی در حال عبور از نزدیک گوشم آنرا بیمارگونه در روحم زمزمه می کنند. آنگاه درد روی استخوانهام راه می افتد، ناخن هایش را روی پوستم می کشد، صدایش را در نگاهم فریاد می زند، از لابلای ریه هام تا توی دهانم می آید تا بالا بیاورمش، اما بر می گردد توی گلوم بغض می شود راه نفسم را می بندد که کاش می بست، اما باریکه ای هست که دردناک زندگی ام را ادامه دار می سازد. و هراس نبودنت هر «ناگهان» مرا به رویا می برد.
] رویاها
چه غرقه در فراموش کاری روز
چه برهنه در چشمان گشاده تر شب
روزی شنیده می شوند [
و گرچه کلمات یارای بیان آنرا ندارند، تو روزی بالاخره خواهی فهمید:
] هر گونه، هر نگاه و از هر پنجره، هر روزن، هر دم
کار دلم تویی
مرا خیال تو به هر کجا ببرد، آن جایی
کار دلم . . . [
صدای زنگ دار این ثانیه های بیهوده، مرا بیرون می آورند از رویای تو. بر می خیزم و مقابل آینه می ایستم. آینه به من نگاه می کند و من به تو. می دانم
] در فرصتی، بی زمان
بی آنکه انتظارش باشد
یا رویایی
از «کلمه» رهایش می کند. [
من را.
---------------------------------------------------
اشعار داخل آکولاد از دکتر روحانی استاد بزرگوار بنده است که این نوشته را به او تقدیم می کنم.
کیست این من که نیستم و تنها تو مانده ای.
رهایم کن از من بگذار تو باشی و بس. تمام سهم من از تو خودت توست. رهایم کن.
زیبا بود...
سلام یاشار جان
آپ میکنی اونم بی خبر؟
اگه اون ته ته پیوندی هات نگاه کنی منو میبینی
بگذریم
پستت خیلی زیبا بود
خیلی جالب بهم ربطشون دادی
من که خیلی خوشم اومد
راستی منم آپم خوشحال میشم پیشم بیای
شاد باشی
بابای
چیزی نمی تونم بگم جز این که لذت بردم و استفاده کردم.
من تحملم زیاده ولی خب لازمه بعضی وقت ها چیزهای حرص درآر رو تعریف کنی
سلام شمالی ریکا ...
خوبی سلاکتی .... وبلاگ زیبای داری ...
به وبلاگ من هم سر بزنی خوشحال می شم ... .
منم یه شمالی هستم ...
ممنن فعلن بای ..
سلام
ممنون از نظرتون،میتونین ایرادای شعر بازی رنگ ها رو بگین تا در صورت ممکن اصلاحش کنم؟
چشم. ش
ما هم هستیم
زیر سایه تون
تو آفتاب!
چقدر جنوب چیدم در هوای تن تو
آن روز
شمال تر از هر شرجی که
در دست هایت
در گلویت
در من بود
وبلاگتان خیلی شمال بود...از این که به قالپاق سر زدید ممنون
آپم
رسالت رو ول کن .برات کلی درد دل از کل ایران دارم
سلام.
شعرت رو خوندم.چیزی نمیتونم بگم غیر از اینکه به استاد روحانی سلام برسون
یاشار جون سلام خوشکل بود
یاشاری من برگشتم
یه سری به ما هم بزن
سلام
خوش باشی و سلامت
پسر شمالی
ارتش نوستالژیای فرم گرایی توتالیتاریسم
قالپاق روزهای ۵ و ۱۰ و ۲۵ هر ماه به روز می شود.
باز یه چیز حرص در ار دیگه
سلام
کجایی خبری ازت نیست
من اپم
سلام
ممنون که سر زدی از نظرت هم ممنون
راستی وبلاگ ترنم عشق باز نمیشه