خیلی گرم است. بیا و لطفی کن. مرا ها کن روی شیشه ی اتوبوس تا سرد شوم، قطره کنم، روی گونه هایت، غل بخورم، چکه کنم، روی لباست، بروم پایین، روی پوستت، سر بخورم تا تمام شوم.
◊ ◊ ◊ ◊ ◊ ◊ ◊ ◊ ◊ ◊ ◊ ◊ ◊ ◊ ◊
عزیزم، پوست تاول زده ام روی جاده سر می خورد و چرکهایش روی لباست می پاشد. تو خوابیده ای و نفسهات روی سینه ام راه می رود. نگاهت می کنم. چشمم می ترکد، پخش می شود روی صدای تو که می گویی یاشار.
دستم را روی چراغهای دوردست می کشم، اما روشناییشان را درک نمی کنم. برق چشمانم تنها انعکاس ماه صورت توست.
راستی عزیزم، یادت نرود وقتی بیدار شدی حتما لباست را بتکان.
◊ ◊ ◊ ◊ ◊ ◊ ◊ ◊ ◊ ◊ ◊ ◊ ◊ ◊ ◊
با تکانهای جاده روی تنم قلت می زنی و لبانت را در آستانه ی لبانم قرار می دهی. ولی من به شهری در دور دست خیره شده ام که آدمهایش نمی توانند حرف بزنند. آیا من هنوز برای بوسه ی عاشقی به بلوغ رسیده ام؟
دوباره صدایم می زنی، یاشار. گوشم خرد می شود روی لبانت، تر می شود، راه می رود، کنار صدایت، آرام می گیرد.
من در رویای تو خوابیده ام . . . .
نیستم تا روی تنم کشیده شود نفسهای پاکت
تنها بودم که با او باشم
و دوستش دارم.
سلام. مرسی اومدی پیشم. سال خوبی داشته باشی.
یادم باشه که خیلی بی معرفتم ؟
ببخشید
تو که آی دی من رو داری آپ میکنی بهم بگو اصلا الان عضو خبر نامه میشم
سلام . سال نو شما هم مبارک . راستش اگه خودم این نوشته را در یک وبلاگ ناشناس می خواندم ، کامنت نمی گذاشتم ، چون اصلا باهاش ارتباط برقرار نکردم . به نظرم تمام اینها را می شد در یک یا حداکثر دو جمله گفت . اضافه شدن کلمات کمکی به زیبایی یا درک مفهوم نکرده است . اینها به غیر از اشتباهات دستوری ست که امیدوارم از دستتان در رفته باشد . مثل « آیا من هنوز برای بوسه ی عاشقی به بلوغ رسیده ام؟ » به جای رسیده ام ، نرسیده ام بهتر نبود ؟
باسلام.
ضمن تبریک سال نو، سالی پر از موفقیت را برای شما دوست خوبم آرزومندم.
قلمتان پایدار و موفق باشید.
خیلی با حال می نویسی .
بازم میام بهت سرمیزنم.
فعلا خداحافظ
سلام
سال نوت مبارک!
قشنگ بود
سلام
سال نوت مبارک
قشنگ بود
بازم یه نوشته ی زیبای دیگه!
این دفعه مفهوم نوشته ت فرق می کرد ! اما هدف که گم نشده بود! نمی تونم چیز دیگه ای بگم!
تا بعد ...
سلام عزیزم ... وبلاگ قوی سپید با یاد ۹ افسانه ای ملوان آپدیت شد ... به همراه کلیپ تصویری گل های استثنائی قایقران به پرسپولیس ... فعلا بابای .
کپک ها باید بمیرند
این خاک شور است .
یادم نرفته است!
گفتی : از هراس باز نگشتن،
پشتِ سرم خاکاب نکن!
گفتی : پیش از غروب ِ بادبادکها برخواهم گشت!
گفتی: طلسم ِ تنهای ِ تو را،
با وِردی از اُراد ِ آسمان خواهم شکست!
ولی باز نگشتی
و ابر ِ بی باران این بغضهای پیاپی با من ماند!
تکرار ِ تلخ ِ ترانه ها با من ماند!
بی مرزی ِ این همه انتظار با من ماند!
بی تو،
من ماندم و غم
یاد تو هر شب می آید
چشمان ِ منتظرم را خیس ِ گریه می کند
و می رود!
امشب، اما
در ِ اتاق را بسته ام!
تمام پنجره ها را بسته ام!
حتی گوشهایم را به پنبه پوشانده ام،
تا صدای هیچ ساحره ای را نشنوم!
میخواهم خودم برایت بنویسم!
می بینی نازنینم
دیگر کارم به جوانب ِ جنون رسیده است!
می ترسم وقتی که برگردی
مجنون دیوانه ات زنده نباشد!
کم کم یاد گرفته ام به جای تو فکر کنم،
به جای تو دلواپس شوم،
حتی به جای تو گریه کنم!
چون همیشه کنار منی!
کنارمی، اما...
صد داد از این «اما»!
باشد سکوت کن گل گندم سکوت کن
از ترس قصه ستزی مردم سکوت کن
باشد برای تو که غرور من عزیز نیست
بی هیچ زحمتی به تبسم سکوت کن
فراموش کرده ای نکند آن گذشته را
کوی بهشت آن در هشتم سکوت کن
حوا سقوط کرد و زمین نعره ای کشید
اما تو باز هم گل گندم سکوت کن