.:. پســـر شمــالـــــی .:.

پسر شمالی موج فریاد خزر است.

.:. پســـر شمــالـــــی .:.

پسر شمالی موج فریاد خزر است.

من می روم

من می روم تا ابد به سفر. همیشه به سوی آنچه مرا تا مقصدم می رساند، رها می شوم از خود و آنگاه تا بودن و نزیستن پرواز می کنم. آری، رها از زیستن در میان انسانها و بودن با آنچه خودم نیستم.

هیچ احساسی ندارم. هر لحظه تهی تر از پر بودن با بی احساسی. راست می گفتم آنکه می گوید چیزی را دوست ندارد پس عاشقش است و از آن فرار می کند چون آن را از آن خود می داند.

خود را چه بنامم؟

خود را چه بخوانم؟
خود را کجا بیفکنم؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد