.:. پســـر شمــالـــــی .:.

پسر شمالی موج فریاد خزر است.

.:. پســـر شمــالـــــی .:.

پسر شمالی موج فریاد خزر است.

ما همگی خواهیم مرد!!!

باور نمی کنم. اینها که اینقدر ساده می گذرند و می روند و می مانم و خاکستر خاطراتم و افکار ته نشین شده در لیوان گاه کم آب و گاه پر آب زندگی. همسایه، من همین نزدیکیهای دور توام. به کجا چنین خیره ای؟  باز هم رنگها که به دورغ دور هم جمع می شوند و او می گذرد و ما همه می خندیم و یادمان می رود که دیروز خش خش برگها را دوست داشتیم.

ساکتوقتی حتی امواج خلیج هم تا ساحل نمی روند، ساکت. وقتی نگاهم نشسته، ساکت

خزر، تو هیچگاه از ساحلم رد نشدی! اما ممنون که رد پاهایم تنت را خالکوبی کرد!

خوابم می آید! بگذار سرما در آغوشم بگیرد!

فراموشـــــــــــــــــــــــــی

انگار همین دیروز بود که آبروی دختری را به بازی گرفتیم و از صفحه دنیا حذفش کردیم. همین دیروز بود که به راحتی آب خورد فراموش کرده ایمش.  

ما که هستیم.فراموش کاران مرفه؟ یا نسل فراموش شده؟ خوشی زیر دلمان زده؟  

بیداران به خواب زده ایم؟ یا خوابزدگان بیدار؟ 

تا کی باید در این فراموشی و به خواب رفتگی به دیگران اجازه سلطه بر تمام زندگیمان را بدهیم. چرا باید دوست من و برادر شما به جرم پرسیدن یک سوال ساده دو سال و نیم زندانی شود.تا کی می خواهیم چشم ببندیم و فراموش کنیم؟ 

دلیلی ندارد که به حکومتی ها توهین کنیم. این ماییم که سزاوار توهین هستیم. ما که هر روز فراموش می کنیم و به سادگی می گذریم تا آنها بدون دغدغه زندگیمان را نابود کنند.   

 

10 بهمن