.:. پســـر شمــالـــــی .:.

پسر شمالی موج فریاد خزر است.

.:. پســـر شمــالـــــی .:.

پسر شمالی موج فریاد خزر است.

عادت

از هیچ جنسی نیستند اتفاقاتی که درکشان نمی کنیم. از هیچ مفهومی نیستند کلماتی که نوشتن یا ننوشتنشان هیچ تفاوتی ایجاد نمی کند. از هیچ رنگی نیستند تمام زمانهایی که بدون حرکت ثانیه شمارها می گذرانیم.

آیا درک می کنی؟ آیا حس می کنی که هیچ حسی نیست. باور کن.

باور کن که در لابلای خطوط بی رنگ دفتر نقاشی ها هیچ احساسی نهفته نیست. دروغ تنها واژه ی ملموس است که از ناباوری قلمها بر نظم بی فاعده خطوط آبی دفترهای مشق سر می خورند.

چه فرقی می کند اگر نوشته هایمان بوی درد و غصه می دهد یا طعم شادی و خوشبختی. چه فرقی می کند اگر فونتشان Bold  باشد یا Italic . چیدن حروف به دنبال هم کاری تکراری شده و ما به خواندنشان چنان عادت کرده ایم که باورشان نمی کنیم.

آری ما همه ی کارهایمان را از روی عادت انجام می دهیم. از روی عادت به هم می خندیم، از روی عادت عاشق می شویم، از روی عادت راه می رویم، فکر می کنیم و . . .  . شاید حالا هم از روی عادت از خودمان می پرسیم چرا چنین است؟

بگذارید. بگذارید این کلمات کلیشه ای را دور بریزم بروم به بی عادتی ها عادت کنم.