قطره هایم که می چکند و از من جدا می شوند، تداعی مرگم را باور پذیر می سازند. مرگی روی خاک که به تنم آلوده و نگاهم را تار کرده است. نه، هیچ نیازی به آفتاب نیست. مرگ من گویا از پیش مقدر بوده و هر جدالی با آن بی فرجام (و این حقیقت سخت باور پذیر).
در سکوت کرانه ی خاک، آوای دردناک من که روی پوستم سر می خورم و چکه می کنم، تنها صدای بی صداست. نه، اشتباه نکن. نه اشکی در کار است و نه من اینقدر زبون و ضعیف که در مقابل مرگ گریه کنم. این فقط و فقط خودمم که قطره می کنم، آرام و بی صدا، بی آنکه کسی اصلا بخواهد و یا حتی بتوانداین حقیقت را درک کند که مرگ مقابلم نشسته است و برایم دست تکان می دهد!
درکی از احساس کنونی ام ندارم. مخلوطی از درد آب شدن و شادی رها شدن. این منم، یک تکه یخ که آب می شوم، بدون اینکه ناراحت از مردن باشم یا خوشحال از دوباره زنده شدن، به آسمان رفتن، قطره شدن، یخ بستن.
سلام. به فروشگاه اینترنتی کتاب و CD آدینه بوک با تحویل رایگان هم سر بزنید.
سلام دست درد نکنه یاشاری
قشنگ بود خسته نباشی
کارت درسته تو خودت نمره ۲۰ تی
سلام میدانم درد ها زیاده اما بیا از رستن بگو از رویش جوانه ها و.............
باید بهت احسنت گفت
اما اینقدر از غم نگو کیه که توی این دنیا درده بی درون نداشته باشه
یه مقدار دل گونده شو یاشار
این چیزا فقط جاشون تو سینست و قبر
نباید هر نامحرمی اینارو بشنو
به حساب یه چیزای دیگه می زارن آدمای کور
سلام دوست عزیز
موفق باشید
یه سوال داشتم
هدف شما از وبلاگ نویسی چیست و برای چه وبلاگ نویسی میکنید؟
لطفا جوابتو برام تو قسمت نظرات وبلاگم بفرست
ممنون
یا حق
مُــــــــــــــردن...
بکوش عظمت در نگاه تو باشد نه در چیزی که به آن می نگری
سلام
سال نو توام مبارک
نظرت درباره تبادیل لینک چیه
من پسر از حمید میرزاجانی
با سلام خدمت شما
ممنون می شوم نظرات شما را در باره شعر های ناچیز من بشنوم
به امید دیدار