دست چپم را قطع می کنم
شاید هم دست راستم را
غرق در سکوت.
می شکنم کلمات را
روی کاغذها
تا حروفْ انباشته بر هم
و آویزان انگشتهام
در لابلای خودکارها.
هیچ حادثه ای
در انتهای این لغات هم چین
انتظار نمی کشد
همانند کرم
بر برگ برگ نوشته هایم؛
و من که
گاز می گیرم
بازوهایم را
تا رسوا نکند
تنهایی هایم را.
هیچکس از این گناه کاران را،
از درس زندگی
و آزمون آتشین آهن گداخته،
آگاهی نیست.
و از داوری
و کیفر خداوند بی خبرند.
ای اهورامزدا
تو بهتر از همه
بر فرجام کار گناهکاران آگاهی
و داور کردار آنان
تو خواهی بود.
اهنودگات / یسنا 32 / بند 7