شکست

هفته پیش آنقدر در شوک بودم که حتی حرف هم نمیتوانستم بزنم.وقتی در مقابل چشمانم پای خواهرم را شکستند.وقتی بردارم را با سرخونین در آغوش داشتم.وقتی حتی نمی توانستم اشک بریزم.

در تمام این روزها هر لحظه توله سگهای قلعه حیوانات را به یاد می آوردم! 

شکست بال و پر پریدنم،شکست

قلب منو دست برادرم شکست.

شکست بغض ترانه ام، شکست

به گلوله شیشه عمری شکست.

شکست نیست پایان هر شکست!

کجاست راه نجاتم، بی شکست! 

 

پ.ن:  «ندا»ی آزادی وطنم، گلوله ای که تو را کشت مرا زنده کرد.

راه سبزی که تو آغاز کردی تا رسیدن به آرمانت ادامه خواهد یافت.