منم

ایستاده است او – که منم بر این جهان که دور می زند به گرد هیچ – او راه می رود در این جهان – که راه می رود به راه هیچ – این ایستادن بر جهان اما- ربطی به آفتاب، به آفتاب ندارد – ما بر مدار خویش می ایستیم – بر مدار خویش می گردیم – و در سایه ی خویش می میریم – در معبد تن مردن اما زیباست، زیباست – زیرا که در مدار خویش بر خواهیم خاست روزی.