من و تو

 خیلی گرم است. بیا و لطفی کن. مرا ها کن روی شیشه ی اتوبوس تا سرد شوم، قطره کنم، روی گونه هایت، غل بخورم، چکه کنم، روی لباست، بروم پایین، روی پوستت، سر بخورم تا تمام شوم.

◊ ◊ ◊ ◊ ◊ ◊ ◊ ◊ ◊ ◊ ◊ ◊ ◊ ◊ ◊

عزیزم، پوست تاول زده ام روی جاده سر می خورد و چرکهایش روی لباست می پاشد. تو خوابیده ای و نفسهات روی سینه ام راه می رود. نگاهت می کنم. چشمم می ترکد، پخش می شود روی صدای تو که می گویی یاشار.

دستم را روی چراغهای دوردست می کشم، اما روشناییشان را درک نمی کنم. برق چشمانم تنها انعکاس ماه صورت توست.

راستی عزیزم، یادت نرود وقتی بیدار شدی حتما لباست را بتکان.

◊ ◊ ◊ ◊ ◊ ◊ ◊ ◊ ◊ ◊ ◊ ◊ ◊ ◊ ◊

با تکانهای جاده روی تنم قلت می زنی و لبانت را در آستانه ی لبانم قرار می دهی. ولی من به شهری در دور دست خیره شده ام که آدمهایش نمی توانند حرف بزنند. آیا من هنوز برای بوسه ی عاشقی به بلوغ رسیده ام؟

دوباره صدایم می زنی، یاشار. گوشم خرد می شود روی لبانت، تر می شود، راه می رود، کنار صدایت، آرام می گیرد.  

من در رویای تو خوابیده ام . . . .