دست چپم را قطع می کنم
شاید هم دست راستم را
غرق در سکوت.
می شکنم کلمات را
روی کاغذها
تا حروفْ انباشته بر هم
و آویزان انگشتهام
در لابلای خودکارها.
هیچ حادثه ای
در انتهای این لغات هم چین
انتظار نمی کشد
همانند کرم
بر برگ برگ نوشته هایم؛
و من که
گاز می گیرم
بازوهایم را
تا رسوا نکند
تنهایی هایم را. |