زمان

تقدیم به همه ی کسانی که زمان سدی بر عشقشان شده است ، همانند من.

 

اگر گره های زمان کور باشند، آنگاه این دقایق مواج را چطور باید پارو زد؟

تمام داستان همین است. ثانیه ها مرگ سوخته را بر سرت آوار می کنند و آنگاه تو می مانی و یک مشت استخوان که در تو جمع شده اند و تو نمی دانی که آیا آنها را می خواهی یا نه؟

تگرگ دقایق سقف سرت را سوراخ می کند و آنگاه تو عشق را به سوگ خواهی نشست. حالا در این اقیانوس ساعتها که موجهایش هر دقیقه از کنارت می گذرند و به ساحل می رسند، تو کدام جهت را انتخاب می کنی؟  آیا ترجیح می دهی با موجها برگردی و تسلیم زمان باشی ... یا درست در مقابل موجها، قلبت را به عشق خواهی بخشید؟