من در کجای جهان ایستاده ام

نشسته ام به انتظار خودم. پاهایم بر ماســـــه ها کشیده می شوند. شوری آب را روی زخم هایم می پاشم تا زنده بمانم. چند روز پیش از نو متولد شدم.

نگاهم می کنی. میخندی. میچرخی و می رقصی. چشمانم روی خطوط موزون تنت گرم می شوند. امشب کجا خواهم بود؟

ریشه هایم هر روز در خاک محکم تر می شوند. اما باد برگ هایم را می برد. من در کجای جهان اینچنین ایستاده ام؟

شب شده. سردم است. بالهایم را باد می کنم و می خابم. آیا فردا صبح پرواز تنها رویایی نخواهد بود؟

بیدارم می شوم. خرده های پاهایم را جمع می کنم.